Friday, August 7, 2009

اندر احوالات ظهور آقا و به بهانه ی اینکه تا داغ است بچسبانیم

دوگانه گاه روزی که آفتاب بلند بود و دیوار حاشا هم همچنین، مور به کار خود مشغول بود و پرزیدنت احمدی هم به پراکندن قسط و عدل، پس از انباشتن مقادیر فراوانی از خوراک آشغال ولی ارزان سلف، و در گذار به بوفه ی برق جهت شستن مزه ی دهان با یک فقره اینستنت کافی، دو فروند برادر ارزشی رویت نمودم تیپیکال، که سر اندوه به پایین افکنده و دست افسوس بر محاسن می کشند و آه و ناله و فغانشان بلند است که : "اگر آقا ظهور کند!" .
من را گوئی، از شدت تعجب و تحیر و عجز در تدبر، مانده بودم بگریم یا خنده کنم!
اندر احوالات این حکایت که این رشته سر دراز دارد و قص علی هذا...
اما ذکر نکاتی چند را در این مجال مغتنم شمرده و عرض می نمایم که آخر آقایتان را با ما چه کار؟ دِ اگر بزند و همین فردا جناب آقایتان ظهور به هم رسانند و طبق تخمین دقیق و علمی بنده با سیصد و سیزده فقره آرنولد و رامبو به جنک امپریالیسم و کمونیسم و کاپیتالیسم و تمام "یسم" های دیگر بروند و پس از سیصد و سیزده سال (مثلا) پیروز شوند و پوز همه ی مستبدان از نرون گرفته تا پوتین (و احتمالا اسلافشان را نیز همچنین) به خاک بمالند و دنیا را پر از عدل و داد ( نه از نوع احمدی نژادیش البته) بکنند، دیگر ما برای چه زندگی می کنیم؟
تصور کنید دنیایی بدون درد، رنج، فقر، گرسنگی، ظلم، استبداد، احمدی نژاد و... جدا این دنیا زیباست؟
اینجاست که به کلام معروف جناب "لستر برنهام" در فیلم "امریکن بیوتی" می رسیم که: "دقیق تر نگاه کنید"...
جدا در دنیایی که ظلم نباشد، آیا عدل مفهومی خواهد داشت؟ و اساسا یک ارزش شمرده خواهد شد؟ عدل در مقابل چه؟ برای چه؟ همه چیز گل و بلبل است دیگر! همین ها را به مفاهیم دیگر تعمیم دهید و ببینید که آیا اساسا به چه انگیزه ای می شود در این جهان خیالی زنده ماند و زندگی کرد؟ آیا این دنیا ظرفیت همچون سیستمی را دارد؟ دنیایی بدون فقر؟
مفاهیم کمی سخت شدند...
اصلا بیایید از همان اصول و اعتقادات برادران ارزشی استفاده کنیم و ببینیم اگر ظهور مفهموم خارجی دارد، پس دیگر قیامت چه مقوله ایست؟ اگر بعد ظهور دنیا پر از عدل و داد می شود چرا در قیامت منافق وجود دارد که از هراسش به این سو و آن سو می دود؟ و زن شیرده بچه اش را فراموش می کند و هراسان می شود (طبق آیات مثلا شریفه ی قرآن مثلا کریم) ...
بله جانم... نزدیکتر نگاه کنیم و ببینیم که در طول تاریخ و تمدن ده هزار ساله ی بشر، ما (بشر) یک سری بیمار و در واقع مجنون تحویل و پرورش داده ایم و این نیاز های بیمار گونه ی ناشی از ترس و نادانی و جهل و انواع و اقسام اختلالات روانی دیگر باعث شده اند که دست به ابداع مفاهیم تخیلی ای بزنیم که هیچ گونه ارتبطی با منطق و علم نداشته اند و دقیقا به همین خاطر نه می شود ردشان کرد و نه اثباتشان! صرفا ساخته و پرداخته شده برای برداشت اذهان و افکار خسته، مریض، نادان و نیازمند که ناکامی ها و ناتوانی ها و حتی مقتضیات و محدودیت های طبیعی خود و دنیا را بر گردن آنها افکنده و سپس در مقابل آن قدرت ماورائی و لایتناهی به پرستش و سجده درآیند هستند.
شاید بگوئید که این مساله کاملا شخصی ست و هر فردی آزاد در انتخاب آن است. بنده با کمال پرروئی می گویم که نخیر. این گونه نیست، و تا جائی که این تفکرات از اعماق ناراستی های روانی یک فرد بر می آید دیگر نتها به خودش مربوط نمی شود، چرا که چگونه فردی بیمار می تواند باقی اطرافش را آلوده به ویروس نادانی نکند؟ فرزندی سالم تربیت کند؟ و نه این است که فرزندش نیز بیمار بار خواهد آمد؟ و همینطور الی الآخر؟
ببینید به کجا کشیده شدم! گفتم که، این رشته سر دراز دارد ملت، و دل من از درازی آن خون است. فعلا مهدی جان را بگیرید و اندر احوالاتش تدبر کنید تا پست بعدی.
روزهایتان پر از شادی باد

2 comments:

  1. رد کردی خط رو که داداش

    ReplyDelete
  2. پس منظورت رو درست نفهمیدم. خط قرمزِ چی منظورته؟

    ReplyDelete