Monday, September 14, 2009

شرکت در انتخابات و درد قلب من

اخیرا با مسئله ای درگیر شده ام که روانم را آزرده و قلبم را فشرده و ذهنم را مریض کرده است. افرادی که چشمشان را به تمام حقایق و واقعیات بسته اند و در دنیای خیالی و متوهم خود، در عین سرگردانی، در تقلا برای تنها جلب توجه از طریق متفاوت بودن هستند. این تفاوت جویی به هر قیمت، پدر من یکی را دراورده انصافا. عرض می کنم خدمتتان...
سه ماه پیش بود مه همین حضرات که گرد خِرَد بر وجنات و اثرات تجربه هویدا در صفات و بری از هرگونه کژی و آفات می نمایاندند، دست تاسف بر پیشانی می کشیدند که ای وای و ای فغان و ای درد بی درمان که موسوی و پوپولیسم و ناسیونالیسم و عوام فریبیسم وقص علی هذا! پای صحبتشان هم که می نشستی کلهم الاحجمعیتن منهای مقادیری مستثنی، بر این عقیده استوار بودند که موسوی پوپولیست است و والسلام. دلیلش هم همین است که اینقدر طرفدار دارد. البته بقیه اش را هم در دلشان می گفتند و عبارت بود از: و ما که کروبی خواه هستیم خیلی خفنیم چون متفاوت ارز قشر عظیم دیگریم! یبنده هیچ اظهار نظری نمی کنم که موسوی پوپولیست تر بود یا کروبی و گیریم که طرح نفری هفتاد هزار تومن دادن و پول نفت را ملی کردن و ضمایم دیگر اصلا پوپولیستی نیست و من احمق هستم، ولی مساله جای دیگریست.
سه ماه گذشته ست و از گوشه و کنار خبر می رسد که حضرات مربوطه شرکت در انتخابات را "اشتباه" تلقی می کنند و دوباره فریاد و فغان و آه و ناله شان بلند است که شکر خوردیم و شرکت کزدیم و آخرش شد "این" ! با کمال فروتنی عرض می کنم که همین "این" بخورد در فرق سرتان بلکه به خود بیایید و اینقدر توهم خفن بودن به واسطه ی متفاوت بودن صرف نصیب خودتان نکنید.
می خواهم تصور کنید سه ماه پیش را، و ما را در حالتی که تحریم کرده ایم و رای نداده ایم. بر فرض محال هم که موسوی یا کروبی رئیس جمهور از آب در می آمدند. آیا غیر این است که نظام مثلا مقدس مثلا جمهوری مثلا اسلامی با کمال قدرت و کما فی السابق و بل قدرتمند تر در عرصه ی پراکندن مرض در جامعه جولان می داد؟ نه این است مکه سپاه پاسداران با طیب خاطر به غارت و چپاول و تجاوز و ... می پرداخت و کسی جیکش هم در نمی آمد؟ یا خیال می کنید کهریزک و مکان های مشابه فقط دو سه ماه اخیر درست شده اند و جمع شده اند؟ آیه غیر این است که روشنفکران و نویسنده های ما از تزرس و فشار و اختناق و تهدید، حد اکثر به واردات شکر یا کمبود مدارس در مناطق محروم اعتراض می کردند و باقی مسایل گل و بلبل نمایانده می شد؟
من حقیقتا از درک این قضیه عاجزم که چه کسی می تونست فکر کند که در عرض سه ماه کار به جایی بکشد که خامنه ای از ترسش در نماز جمعه اشک تمساح بریزد و این همه بگیر و ببند و ضرب و شتم و فضاحت آشکار و عیان جلو چشم مردم قرار گیرد؟چگونه می شد که چند تا آخوند، تپ وتپ علیه چند تا آخوند دیگر بیانیه بدهند و موضع گیری های رادیکال و علنی اتخاذ کنند؟ چگونه تصور می شد که کسی جرات کند و خمینی و سیاست های او را از فرط بیچارگی زیر سوال ببرد و با نظام و اصل نمظام بازی کند؟
چطور دیگری می شد وجهه ی ملت ایران را در ازهان عمومی جهان در این حد تغییر داد و بون جووی و خوان بائز را به سرودن شعر برای ایران واداشت و جشنواره ی ونیز و مونترال رو سبز کرد و سه میلیون نفر آدم را در خیابان آزادی ریخت و ده ها مثال و نمونه ی دیگر؟
چرا؟
واقعا چرا شرکت در انتخابات اشتباه بود؟
چرا قلب من را به درد می آورید؟