Thursday, May 6, 2010

maturity

یک ظهر نسبتا گرم بهاری،
یک جای خلوت و ساکت،
آرام، بنشین. آرام... بنشین...
بیکار، بدون دغدغه...
امتحان ها تا ماه ها با تو کاری ندارند، و مگر تو با آنها چه کار می توانی داشته باشی؟
وضع مالی تو هم که بیشتر مربوط پدر مادر است تا خودت...
اشباع از تفریحات سالم و ناسالم، با رفقای باب و ناباب، بی حوصله از معاشرت با هر جنس و هر مقوله ای...
کماکان آرام، نشسته ای...
به خودت نگاه کن،
با دقت ببین،
کجایی،
به کجا می خواهی بروی،
و به کجا داری می روی...
همین