مارسل پروست را در زمان خودش در نظر بگیر،
یک مطرود منفور.
هیچ وقت در زندگی، طعم شهرت و ثروت را نچشید.
عشق؟ کاملا بیهوده، یک همجنس باز ناموفق،
و البته احتمالا بزرگترین نویسنده ی جهان، بعد از ویلیام شکسپیر...
یک روز در اواخر عمر زندگی، به گذشته نگاه کرد
و دید تمام آن سالهایی که زجر کشیده،
در واقع بهترین دوران عمرش بوده اند،
چون او را به آن نقطه رسانده اند.
تمام لحضات شاد؟ پوچ و بی معنی... اتلاف مطلق وقت
به آنهایی که دوست دارند چشمانشان را ببندند و سالها بعد بیدار شوند، به امید دنیایی بهتر،
حیف اینهمه زجر و رنج نیست که از دست خواهید داد؟
Like!
ReplyDelete